من در این عملیات شهید می شوم !!!




کربلاى پنج شروع شده است. احد با موتور مى‏آید.
- بپر بالا برویم!
مى‏خواهم سوار موتور شوم که غمگین وار مى‏گوید: مى‏دانى!.. دیگر حبیب را هم نمى‏بینى!
- کدام حبیب؟
- حبیب هاتف.
انگار آتش سراپایم را در خود مى‏گیرد. اما نمى‏خواهم ضعف نشان دهم، بالاخره جنگ و شهادت باهم است ، مى‏گویم: خوب! حبیب آرزویش همین بود.

- حبیب‏ها رفتند و شهید شدند و ... ما ماندیم.
این را احد مى‏گوید و موتور انگار بال درآورده است.
و من مى‏دانم که احد براى شهادت آماده است. و چرا احد براى شهادت آماده نباشد که از کودکى در محافل و مجالس شهادت، بزرگ شده است. وقتى شور و اشتیاق احد را براى عزاى آقا سیدالشهداء در نظر مى‏آورم و گریه‏هاى صمیمانه و سینه‏زدن‏هاى عاشقانه‏اش را مى‏فهمم که احد چقدر براى رسیدن به آقا سیدالشهداء بى‏تاب و بیقرار است.
چه سبک مى‏رود این موتور. انگار بال درآورده است. هواپیماهاى دشمن مدام پیدایشان مى‏شود. بمباران مداوم. و من یاد والفجر 8 مى‏افتم. روزى که عراقى‏ها خیلى براى بازپس‏گیرى فاو تقلا کردند. پاتکشان با شکست روبرو شد و بچه‏ها از جنازه‏هاى عراقى‏ها خاکریز درست کردند. خبر رسید که عراق مى‏خواهد حمله شیمیایى بکند و احد این را به من گفت.
به بچه‏ها خبر بده که ماسک‏هایشان را بزنند...
سریع مى‏رویم و بچه‏ها را خبر مى‏کنم. ماسک خودم را هم مى‏زنم و بندهایش را محکم مى‏کنم. یکى از بچه‏هاى بسیجى را کنار اروند مى‏بینم، ماسک ندارد. احد بى‏تأمل ماسک خودش را به او مى‏دهد. مى‏دانم که دیگر ماسکى در کار نیست. من هم مى‏خواهم ماسک خودم را به احد بدهم. نمى‏پذیرد. اصرار مى‏کنم اما قبول نمى‏کند. لاجرم چفیه خودم را به او مى‏دهم...
- من از امام رضا(ع) قول شهادت گرفته‏ام.
این حرف احد است و من نمى‏دانم که چه رازى و رمزى بین او و آقا امام رضاست. مى‏گویم خدا به شما عمر طولانى بدهد. هنوز باید شما نیروهایى تربیت کنید.
-
من در این عملیات شهید مى‏شوم!

..........



برگرفته از سایت ساجد ( سایت جامع دفاع مقدس )

نظرات 21 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 02:03

سلام...
عجب متنی..................
ب قول اقای غفاری در مورد چهره ی شهدا این شهید چقد چهره ی نورانی وارومی داره...
عااااااااالی بود...
...

سلام...
ممنون که سر زدید....
پس چرا ناشناس؟؟؟
گمنامی هم عالمی دارد..................
یاحق...

فلکزده جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 04:10 http://nefrinnamah.blogsky.com/

اگر دعای شماها مستجاب میشه لطفا واسه خانواده ما هم یک دعایی بکنید آخه خانواده ما داره از هم می پاشه

اینم آدرس وبلاگم هست
http://nefrinnamah.blogsky.com/

لطفا این آدرس رو به همه بدید شاید از صدقه سری دعاهای شما ملت خدا دعای ما را اجابت کرد

تو رو خدا فراموش نکنید خیلی غمگین هستم

حاجی جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 11:21 http://sefeed.blogsky.com

سلام تخریب چی جونم ...

بابا اینا رو از کجا پیدا می کنی ؟؟؟ آهنگ وبلاگت رو می گم ...

عجب چیزی هس ...، یکدفعه ای یاد حرم افتادم، منتظرم هم ک مشهد هس الان اس فرستاده ک حرم هس ...

در مورد مطلب، فوق العاده بود داداش ...

التماس دعا قردش

سلام مشهدی قردش....
پیدا نمیکنم ،تقریبا همه مداحی های حمید علیمی رو دارم ...
آره به منم اس داد که تو حرم دعاگویتان هستم و بازم این دل ما رو تنگ حرم کرد...
قربونت...

یولدان گچن جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 11:57 http://www.kohnerefig.blogfa.com

سلام
با دیدن عکس ذهنم رفت به خاطرات راوی امسال تو فتح المبین
اینکه مادر شهید احد مقیمی هرروز برای سلامت موندنشون یس میخوندن و روز آخر اصرار میکنن که یه امشبو نخون اگه لایق بودم میرم و اگه نه...که خدا هم انگار منتظر همچین لحظه ای بود تا گلچین یکی از گلای دیگش باشه..
روحشان شاد..

سلام...
ممنون که قابل دونستید و سرزدید...

تنها جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 19:51

داشتم براین نماز ظهر وضو می گرفتم، دستی به شانه ام زد. سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت« علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه. باید یه کاری بکنیم . » گفتم «مثلا چی کار کنیم؟» گفت « دوتا کار ؛ اول خلوص،دوم سعی و تلاش ...
"شهیدحسن باقری"
سلام..
خاطره جالبی بود"به خصوص ارتباطش باامام رضا(ع)...
خدابراهمه ازاین توفیق هاولیاقت هابده.....
یاحق....

سلام ...
ممنون از حضور ارزشمندتون...

کامنت تون خاطره ی شهید محمد مردانی که از زبان پدرش نقل شده رو یادم انداخت ، شهیدی که دلش خیلی تنگ آقا علی ابن موسی الرضا(ع) بود ........
..............
یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو مشهد زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن زیارت امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه دفاع از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، مادر شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و بغضشون فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد.

- به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را اشتباهی بردند مشهد برای تشییع.........
وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار امام رضا(ع) دفن کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد....

نینجای سایبری جمعه 15 شهریور 1392 ساعت 22:22 http://ninjasaiberi.blogfa.com

السلام علیکم یافرمانده.....آغا این احد مقیمی عجب خوشتیپه....دقت کردین شهدای ما چقدر خوشگلن....فرمانده بروزم ....سر بزنید.....

سلام...
تو رشته تحصیلی تون چند واحد درسی عربی دارید؟؟؟
چشم حتما سرمیزنم...
موفق باشید...

zahra شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 06:56 http://mohebi256.blogfa.com

سلام . من در وبم باتوجه به قران و سنت نبوی ، ظلم خلفای سنی و برتری امامان شیعه را درمنابع معتبراهل تسنن بررسی میکنم . سوالات و تناقضاتی از منابع معتبر خوشان را بیان کرده ام که هنوز جوابی نداده اند. خوشحال میشم سربزنید و نظرتونو بگین . ان شاء الله با ورودتون به این وب وخواندن مطالبش ، دل حضرت زهرا شاد بشه وافتخار کنید به شیعه بودنتان.

سلام...
به وبتون خوش اومدید...
حتما سرمیزنم...

سوگند... شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 12:03 http://77sogand92.blogfa.com/

سلام
به روزم تشریف بیارید خوشحال میشم
نوای وبتونم خیلی دلنشینو زیباست
با آرزوی موفقیت

سلام...
لطف فرمودید...

علی داداش شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 21:46

فرمانده داداش داهی من سنه نه دییم؟؟؟بابا شما که میدونی همه دارن میرن مشهدالرضا دیگه چرا با این آهنگا دل ما رو آتیش میزنی دااش؟؟؟به مولا دلم کباب شد...کباب...چقدر دلتنگی داداش؟؟؟

دلم کبابه داداش کباب...

علی داداش شنبه 16 شهریور 1392 ساعت 21:56

دااااش بلنچی اولماس....حسنه ده گداخ...من که میگم اگه الان نریم دیگه نمیتونیم بریم هااااا...حالا من گفته باشم

داداش خیلی به آقا نیاز دارم خیلی... میدونم که همین نزدیکی ها دعوت میکنه...

مدیروب شهدا یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 12:35 http://zendeginameshohada.blogfa.com

سلام.با(دردودل یک دخترشهیدباپدرش)و(بابای جعبه ای)بروزم.منتظرنظرات شما.
لطفادرنظرسنجی هم شرکت کنید.
تشکر.

آفتاب یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 15:42 http://mdkd19.blogfa.com

کد این آهنگتو بهم میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟خواهش

سلام...
خوش اومدین...
اگه آهنگی که کدش رو ندارین اسمشو بفرمایید تا کدش رو بسازم هزینه اش فقط یه صلوات... اینم کد آهنگم...

<!-- Start Cod Music Music.up-is.ir --->
<script language="javascript" src="http://dl.greenskin.ir/tools/music/p.php?type=1&s=200=&files=http://music.up-is.ir/dl22/1378481996.mp3 &start=1&replay=1&vol=100"></script><div style="display:none"><h1><a href="http://music.up-is.ir/">ساخت کد آهنگ</a></h1></div>
<!-- End Cod Music Music.up-is.ir --->

آن روزهای روشن و آیینه‌های صاف

شب‌های شور و رزم و کمین، یادشان بخیر

آن دسته دسته شاپرکانی که پر زدند

تا لمس شعله‌های یقین، یادشان بخیر

دستان رو به علقمه‌ی مانده روی خاک

پاهای بوسه داده به مین، یادشان بخیر

چندین هزار یوسف از اینجا گذشته‌اند

ما مانده‌ایم و آه و همین «یادشان بخیر»

حتی هنوز روشن و جاریست ردشان

این گوشه، پای نهر... ببین! یادشان بخیر.

نرمک یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 20:07 http://ninjasaiberi.blogfa.com

کار مانیست شناسایی راز گل سرخ

کار ماشاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم
رفتم تا طلائیه الان که دارم تایپ میکنم دم غروب است وبیرون پر از نوای دلنشین حی الصلاه....کاش دوباره طلائیه باشد ومن وباران دلتنگی ها....
قالبتون عالیه...بروزم.....

کاش دوباره طلائیه باشد... کاش...

حاجی یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 20:50 http://sefeed.blogsky.com

سلام داش محمد جونم ...

آقا ترکوندی با این قالب. مبارک باشه ...

منم ی چند روزه هوایی شلمچه شدم ...

التماس دعا

ممنون داداش...

قصه سرداران یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 21:14 http://hekayat1390.blogfa.com

هر کس که سعادت داشت
بر جبهه ارادت داشت
این خانه مصفا بود
تا بوی شهادت داشت
بر غنچه لباهاشان
لبیک خمینی بود
امید دل آنها لبخند خمینی بود
در معرکه ها رفتند
تا پیش خدا رفتند
با تشنه لبی آخر
تا کرب و بلا رفتند


روحشان شاد وراهشان پررهرو باد

ممنون از حضورتون

خاکی یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 22:11 http://tobejavan.blogsky.com gheybat12.blogsky.com

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی

باران......... دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 00:07 http://baraniii72.blogfa.com/

به به عجب قالبی...
طلائیه...عااااااااالیه عالی...بازم دلم تنگ شد...
ببخشید سلام یادم رف...
سلااااام...التماس دعا

سلام........
ممنون لطف دارید...
محتاج دعاییم....

[ بدون نام ] دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 00:25

توکیستی,شریک غم اهل عالمی..
درخاک طوس کعبه اولادآدمی...
آن رازهاکه ازهمه پوشیده داشتم...
تنها به توگفتم...
تومحرمی....
کاش به سمت حرمت بازشودپنجره ها...
بازازدوری ات افتاده به کارم گره ها...............
سلام...
اگه بشه همیشه آهنگاتون روبه این روش بزارید!!!!
آخه سیستمم ازبین آهنگ های که تو وبتون میزاشتید,فقط این آهنگ روپخش کرد.........!!!
السلام علیک شمس الشموس

تنها دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 00:26

شرمنده بازقسمت نام نویسنده یادم رفت پرکنم

سلام...
ممنون از متن زیباتون...
والا من تغییری تو کدنویسی ندادم مثل اینکه سیستم شما بروز شده...
التماس دعا...

محمدرضا سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 19:07 http://asemanasman.blogfa.com

صحن تو،آسمان تو،گنبد طلای تو
حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت
.....
ای لطف بی نهایت شبهای زائران
یکبار ما سه بار شما پیش ما بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد