انقدر دلم برا امام رضا (ع) تنگ شده....

پدر شهید میگفت :پسرم آخرین بار اومد مرخصی ، عجله داشت برگرده

روز آخر اومد بهم گفت : بابا جون....انقدر دلم برا علی بن موسی الرضا (ع) تنگ شده

دوس داشتم یه بار دیگه برم مشهد زیارت امام رضا (ع)

گفتم:خب عزیز دلم حالا که وقت هست یکم دیرتر برگرد منطقه برو زیارت امام رضا (ع)

گفت: آخ دلم نمیاد...همه بچه های تو جبهه زیر آتیشن دلشون میخواد برن حرم امام رضا(ع)

با همون حسرت برگشت جبهه.......

شهید شد ... جنازش هم بر نگشت...

بعد از سال ها زنگ زدن گفتن بیاین بچتون تو معراج شهداس...شناسایی کنین ببرینش

پدر و مادرش میرن بالا سر شهید وقتی صورتشو باز میکنن میبینن اشتباه شده!!!

میگن آقا این ک بچه ما نیس!!! پسر ما اصلا این شکلی نبود!!!

تحقیق میکنن.......میگن پدر شهید! مادر شهید ببخشید...

جنازه پسرتون اشتباهی رفته مشهد امام رضا(ع)!!!

کوتاهترین وصیت‌نامه جنگ



بسم الله الرحمن الرحیم

فقط نگذارید حرف امام زمین بماند. همین!

و السلام 

 دانشجوی شهید "احمد رضا احدی"

و آنچه دیالمه نوشت...


 تحلیلی نو و عمیق از توبه در اسلام که کمتر جایی می توانی آن را بیابی.اما نکته مهم آن است که دیالمه می کوشید تا با تبیین حقایقی در اسلام تفاوت آن را با مکاتب و اندیشه های بشری دیگر آشکار سازد، دقت در همین دست نوشته شاهد صدق مدعای ماست:


توبه...

شورانیدن یک فرد علیه تبهکاری شخص خودش کاری است که اسلام فراوان در طول تاریخ کرده و می کند. اسلام به حکم آنکه دین است و در درونی ترین لایه های وجود انسان نفوذ می کند و از طرف دیگر بر فطرت انسانی انسان تکیه دارد قادر است فرد را علیه تبهکاری خودش برآشوباند و بشوراند و انقلاب خود علیه خود بوجود آورد که نامش توبه است.

ایدئولوژی های گروهی و طبقاتی تنها قدرت انقلابی شان شورانیدن فرد علیه فرد دیگر یا طبقه علیه طبقه دیگر است ولی هرگز قادر نیستند انقلاب فرد علیه خود بر پا کنند همچنانکه قادر نیستند فرد را در درون خود از ناحیه خود تحت مراقبت و کنترل قرار دهند.


ادامه ی مطلب  سیاسی است ... 
 
ادامه مطلب ...

جواب تخریب چی رو بدید!


بسم رب الشهدا...


من کم آوردم! شما جوابشو بدید ... حرف دلتون رو بگید به نوجوان بزرگ ...


     تخریب چی نوجوان شهید کاظم مهدیزاده



قسمتی از وصیت نامه شهید کاظم مهدیزاده:


میخواستم بزرگ بشم  ...  درس بخونم مهندس بشم... خاکمو آباد کنم ... زن بگیرم ... مادر و پدرمو ببرم

کربلا... دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم ... خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم ...

خب نشد...

باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم , دفاع کنم...

رفتم که : دروغ نباشه ... احترام کم نشه ... همدیگرو درک کنیم ... ریا از بین بره ... دیگه توهین نباشه

محتاج کسی نباشیم ... 

   الان اوضاع چطوره....؟

زدم دنده چهار !



آقا مهدی آن حالت خودمانی بودن با زیردستان شهرداری را ، در جبهه هم داشت.

یک بسیجی نقل میکرد که من راننده بودم، فرمانده لشکر دستور داده بودند هیچ کس حق ندارد با

سرعت بالای هشتاد رانندگی کند.تو راه یه رزمنده رو دیدم ، نگه داشتم گفتم بیا بالا.

آمد بالا و من گاز دادم ، با سرعت زیاد می آمدم.

گفت: می گویند فرمانده لشکرتان دستور داده تند نروید ، درست می گویند؟!

گفتم : فرمانده مان گفته؟! زدم دنده چهار ، گفتم این هم به سلامتی فرمانده با حالمان.

مسیرمان تا نزدیک واحدمان یکی بود.آنجا دیدم خیلی تحویلش گرفتند.

پرسیدم خیلی لنگ انداختند، کی هستی مگر تو؟!

گفت : همان که به افتخارش زدی دنده چهار!


منبع: کتاب شهرداران آسمانی


تلنگری به تخریب چی: 


رسول اعظم بهترین مردم را کسی معرفی میکند که:


- در حال رفعت و بلندپایگی ، فروتنی و تواضع کند.

- در عین ثروتمندی ، زاهد باشد.

- در عین قوت و توانایی ، منصف باشد.

- در عین قدرت ، شکیبایی و بردباری کند.


خداوند در آیه 18 سوره لقمان به مومنان می فرماید که : هرگز به تکبر و ناز از مردم رخ بر متاب و در زمین با غرور و تکبر قدم برمدار که خداوند هرگز مردم متکبر و خودستا را دوست نمی دارد.

متواضع و فروتن ، می داند که هرچه دارد از خداست و او دوست ندارد که دیگر بندگانش بواسطه نداری ، یا ناتوانی ، یا زیر دست بودن تحقیر شوند.

فروتنی و تواضع یعنی احترام کردن و نگهداشتن حرمت بندگان خدا و خود را به رخ نکشیدن و فخر نکردن ، خدا این صفت را بسیار دوست دارد.

رزمندگان در عین شجاعت ، در عین قدرت ، در عین داشتن مقام و فرماندهی ، در عین محبوبیت و مقبولیت بزرگ مردمی فروتن بودند، شکیبا بودند و عذرپذیر ، در قضاوت بین خود و زیردستان ، منصف بودند و با عدالت، دقت داشتند که مقام و مسئولیت آنان را مقهور خود نسازد بلکه آنان مقام و مسئولیت را در چنگ خود داشته باشند، دل به دست آوردن هنر آن ها بود ، نه دل شکستن.

اگر جز این بود فضل بزرگ شهادت در راه خدا نصیبشان نمی شد.

توبه نامه ی 13 ساله...



سلام دوستان...


وقتی این عکس رو تو وبلاگ یکی از همسنگرا دیدم حیفم اومد که بیشتر درباره اش نگیم ... 


این عکس نوجوان ۱۳ ساله ی کرجی شهید علیرضا محمودی پارساست که چند روز قبل از شهادتش گرفته شده ... 


 چهره ی معصومش دل میبره ... 


اما دل آتیش میگیره وقتی عشق واقعی این نوجوان13 ساله  به معشوقش رو میبینه... 


متن زیر توبه نامه این نوجوان 13 ساله است... دقت کنید این متن توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده... 


بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
از این که مرگ را فراموش کردم….
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم….
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم….
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود….
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…..
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم….
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند….
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم….
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم….
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم….
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم….




هفت شهر عشق را عطار گشت


ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...

درد دل...




 خوب یادم هست...عهد شب های قدر را می گویم...قرار شد در این دل فقط دوست منزل کند و بس! 

لیکن ... این دل ... گناه ...

این روزها دل اربابمان مهدی(عج) خیلی گرفته! ...

 هنوز کاروان حسین(ع) عازم کربلا نشده...

ولی آغاز شده مصیبت شام...زینب(س) و رقیه(س)...دست و سر بریده...آتش و کودکان...

عمریه داریم میگیم یا حسین: " یا لیتنا کنا معک"! ... اما حالا امام عصرمان تنها مانده ...

 ندای " هل من ناصر ینصرنی"! ... گوش شنوا؟ ... نه این ندا را باید با گوش دل شنید! ... اما دلها!!!

خدا خدا ! کمکم کن گناهام کمتر بشه تو این روزها براش دردسر نباشم ...

 کمکم کن درد دل شو زیاد نکنم ... 

همین که میشینه میگه عمةی زینب(س) براش بسه! ...

 هی میگه عمةی رقیه(س) براش بسه! ...

قربون قصه های دلت مهدی(عج) جان! ...

قربون حسین(ع) حسین(ع) گفتن آقا جان! ...


آقا جان! آقاجان! آقا جان!


یا این دل شکسته ما را صبور کن    *   یا لااقل، به خاطر زینب (س) ظهور کن.


دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من    *     این جاده های شب زده را غرق نور کن.






شما را قسم به غربت امام حسین(ع) توی این روزها برای فرج گل نرگس خیلی دعا کنید...

دعا برا سلامتی نائب بر حقش امام خامنه ای رو هم فراموش نکنیم...

اللهم عجل لولیک الفرج


تنها آرزوی حاج رضا...





بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله وانا الیه راجعون

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

همانا همه چیز اوست و بازگشتمان نیز به سوی اوست،و این اوست که عشق و عاشقی را

 آفرید و عشق حسین (علیه السلام ) از همه عشقها برتر و عاشقان او عاشقتر از دیگران.

ای خدای عالمیان هیچ توشه ای بجر گناه ندارم ولی چشم به عطای تو دارم.

الهی ما را بیامرز و بعد بمیران اگر نمی بود عشق حسین (علیه السلام) دلها هم زنگ زده و سیاه

و کدر می شود.

 پس ای ثار الله ما را از عاشقان حقیقی قرار بده و عشقمان را افزون کن و از شراب عشقت

 سیرابمان بنما و از شهدای کربلا ما را جدا مفرما.

گوز یاشیمــی یارالاریوا مرحم ایلرم  *  بولسون هامی که هر یارانون بیر دواسی وار


به پیر جماران عمر طولانی تا ظهور حضرت مهدی (عجل الله...) عنایت کن  

تنها آرزویم اینست که در لحظات آخر عمر خود را کشان کشان بر روی صورت به قدمهای ابا عبد الله الحسین

(علیه السلام)  بیاندازم و بر خاک پای مبارک حضرت بوسه زنم، خاک پایش را توتیای چشم بکنم.

  از همه طلب حلیت می کنم. والسلام

  مرا در وادی رحمت کنار قبر احد مقیمی اگر مکان بود دفن کنید پارچه سبز در کتابخانه ام

 هست آن را بر قبر حضرت رسول به بیت خداوند مالیده و در آب زمزم شسته ام حتماً و

 حمتاً بر روی کفنم بیاندازید و با آن دفن کنید.

رضا داروئیان


زمان گریه!!!


مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن،


 زمان تشییع وتدفینم گریه نکن،


زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن،


فقط زمانی گریه کن که ...


مردان ما غیرت را


فراموش می کنند و زنان ما عفت را.


"فرازی از وصیت نامه شهید سعید زقاقی"

 


شرمندگی!!!

هم مداح بود هم شاعر اهل بیت(ع). می گفت: "شرمنده ام که من با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود؟"

بعد شهادت وصیت نامه ش رو آوردند. نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه ی مسجد المهدی کندم. سراغ قبر که رفتند دیدند به هیکلش کوچیکه......

 وقتی جنازه اش اومد قبر اندازه ی اندازه بود، اندازه ی تن بی سرش...


"شهید حاج شیرعلے سلطانی"



عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است... 
                             
                                    دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است....