منظومه های روی زمین....


محمد باقر مشهدی عبادی را همه با چهره ی خندانش می شناسند و دلی بزرگ به وسعت دریافت تمام خوبی ها.

گم نام بودن خصیصه ی جدایی ناپذیر سرداران عاشورایی است. همان دلاور مردانی که مرگ را به سخره گرفتند و نام بزرگ خودشان را در میان خاطرات هشت سال دفاع مقدس با رنگ خون، ماندگار کردند. شاید که گاهی سراغشان برویم و درس انسان بودن را در میان حرکات خدایی شان بیاموزیم.


 

 
چیزی نشده صدام منو گاز گرفته 

یکی از فرماندهان شجاع و دلیر گردان های لشکر عاشورا ایشان بودند. در عملیات حضرت مسلم ابن عقیل در گردان شهید مدنی بودند. شب عملیات وصیت نامه خودش را به بنده داد. با بیان شیرینی که داشتند همراه با آقای سید احمد موسوی و شهید اصغر قصّاب لحظاتی در تاریکی شب توفیق حاصل شده بود، ما را مورد توجه قرار دادند و با شور و حال عجیبی به طرف محل عملیات حرکت کردند و رفتند .

ایشان در عملیات ذکر شده خط شکن بودند و چه حماسه هایی که آفریدند. روزهای عملیات ما به اورژانس و معراج شهداء زود زود سر می زدیم . از برادران مجروح و شهید اطلاع حاصل می کردیم . طبق معمول در جلوی بهداری اورژانس صحرائی ایستاده بودیم که اول مجروحین را به آنجا می آورند و بعداً به عقبه می فرستادند.

ناگهان یک آمبولانس رسید همه دورش جمع شدند همه برادران حاضر به یکدیگر می گفتند بیایید مشهدی عبادی را هم آوردند. دیدیم از آمبولانس پیاده شده دو نفر از بازوانش گرفته اند . مجروح بود ولی می خندید و شوخی می کرد، ما فوراً رسیدیم وپ رسیدیم که چه شده ؟ با خنده و با صدای بلند می گفت : چیزی نشده صدّام منو گاز گرفته .



در رشادت و نترسی شهره بود

خیلی خودمانی بود و می خواست فرماندهی بر قلب های بسیجیان داشته باشد نه به صورت یک نظامی . خیلی با برادران نزدیک و صمیمی بود. از نظر اخلاق یک فرمانده نمونه و عاری از تکبر بود. هیچ فرقی بین خود و نیروهایش قائل نبود و خود را سربازی برای پیشبرد انقلاب می دانست و همیشه با برادران بود، حتی شام یا نهار را نیز بین برادران می خورد. در عملیات با رشادت کامل و اعتماد به نفس شرکت می کرد و حسین وار به جنگ می پرداخت.

او می توانست به تنهایی در میان عراقی ها بماند و هیچ تردیدی به خود راه ندهد و این از روحیه بارز یک فرمانده خوب و متکی به نفس بود . در میان رزمندگان به رشادت و نترسی مشهور بود. روحیه اش آنطور بود که هیچ کس حاضر نمی شد، غیر از او با فرمانده دیگری به عملیات برود. نیروها همیشه می گفتند که باید او نیز حضور داشته باشد چون هیچ وقت نمی گذاشت که رزمندگان روحیه شان را ببازند و همیشه آنها را در روحیه ای عالی نگه می داشت.

مشدى عباد را هم آورده‏ اند...

در والفجر چهار که به دستور سردار عاشورائیان آقا مهدى باکرى، معاونت فرماندهى گردان امام حسین را برعهده داشت، پس از شش روز نبرد بى ‏امان به شدت زخمى شد...

مشدى عباد چنین بود. پیوسته زخم مى‏ خورد، با اینحال دوباره به میدان کارزار برمى‏ گشت. گویى پیوسته در انتظار زخم آخر بود، زخم سفر...

اکنون محمدباقر مشهدى عبادى رفته است. چندین روز از عملیات خیبر مى‏ گذرد. آیا شهید شده است؟ اگر شهید شده است پس جنازه‏ اش کجاست؟...

خدایا! تو مى‏ دانى از زمانى که نامت با قلبم گره خورده است، در تمام لحظه‏ ها فقط نام تو را بر زبان آورده‏ ام و در تمام خطرات فقط تو با ما بودى. در شب‏هاى تاریک سنگر مونس ما بودى.

پروردگارا! براى آنچه که انجام داده‏ ام اجرى نمى‏ خواهم و به خاطر کارهایى که کرده‏ ام فخر نمى‏ فروشم، زیرا آنچه را که انجام دادم، تو میسّر گردانیدى...

خدایا! بى‏ چیزم! چه خوش است دست از جان شستن و از اسارت آزاد شدن، بى‏ هراس علیه ستمگران جنگیدن، پرچم حق را در صحنه خطر برافراشتن، به همه باطل‏ها و طاغوت‏ها نه گفتن، با مسرّت و شادى به استقبال شهادت رفتن. خوشتر است از همه چیز بریدن و به خدا پیوستن. اى کاش وقتى شهید شدم، جسم مرا پیدا نکنند.

اگر شهید شده است؟... کسى چه مى‏ داند. چیزى نمى‏ دانم. همین قدر مى‏ دانم که از شروع عملیات خیبر تاکنون بى‏ امان با گردانش جنگیده است. گردان امام حسین بود که خط دشمن را شکست. چندین روز است که دشمن به طور وحشتناکى روى جزیره مجنون آتش مى‏ ریزد. طورى که انگار مى‏ خواهند هر طورى شده، خود جزیره را از بین ببرند...

مشدى عباد در زیر باران گلوله و ترکش، در لابلاى انفجارهاى گوشخراش لحظه ‏اى آرام و قرار ندارد. به بچه‏ هاى گردان روحیه مى‏ دهد: تا آخرین نفر باید مقاومت کنیم.

گردان امام حسین به محاصره درآمده است. دشمن سنگین‏ترین پاتک‏هاى خود را ترتیب داده است. امام پیام داده است: جزایر باید حفظ شود

مشدى عباد، سودایى است. دیگر آتش و انفجار نمى‏ شناسد. سبک‏تر از نسیم سنگر به سنگر مى‏ گردد...

شهید شده است؟ نمى‏ دانم! نه، مى‏ دانم.

دست مشدى عباد با تیر مستقیم قطع شده است. مى‏ جنگد، حلقه محاصره تنگ‏تر مى شود. روز هفتم اسفند ماه هزار و سیصد و شصت و دو! روز عاشوراى گردان امام حسین ...

دست مشدى عباد قطع شده است. ایستاده است. مى‏ جنگد. بچه‏ هاى باقیمانده گردان، با دیدن وضع مشدى عباد، شیرتر از شیر شده‏ اند. مشدى عباد آخرین پیامش را با بیسیم به آقا مهدى، فرمانده لشکر مى‏ رساند: سلام ما را به امام برسانید. بگویید که مشدى عباد و نیروهایش تا آخرین قطره خون حسین‏ وار جنگیدند و حسین‏ وار شهید شدند.

ترکش و تیغ مى‏ بارد. مى‏ گویند مشدى عباد ترکش خورده است. شهید شده است. اگر شهید شده است جنازه‏ اش کو؟

اى کاش وقتى شهید شدم، جسم مرا پیدا نکنند. خودش اینطور مى‏ گفت. باز هم دغدغه ‏اى در دل دارم. نکند شهید نشده باشد... مى ‏روم سراغ آقا مهدى، فرمانده لشکر...

دوباره بعد از سال‏ها عطر آسمانى شهادت کوچه‏ هاى شهر را از هوش مى‏ برد.

آدم‏هاى شهر دوباره حس مى‏ کنند که جنگى بوده است و جنون و جراحتى. سالهاست که طبل جنگ خاموش شده است و هنوز خون لاله‏ ها در جوش و خروش است.

شهدا را آورده‏ اند، شهداى گمشده را. مشدى عباد را هم آورده‏ اند...

گردان امام حسین در محاصره است. واپسین بچه‏ هاى گردان در خاک و خون مى‏ غلتند. مى‏ گویند مشدى عباد هم ترکش خورده است. شهید شده است. مى‏ روم سراغ آقا مهدى. هر چه باشد آقا مهدى بهتر مى ‏داند چه شده است. بغض گلویم را گرفته است. از نحوه شهادت یا اسارت برادرم سؤال مى‏ کنم. آقا مهدى با صدایى محکم و محزون مى‏گ وید: بنده باور نمى‏ کنم که بتوانند مشدى عباد را اسیر کنند. او مرد رزم و جهاد بود. مطمئنم که تا آخرین لحظه مبارزه کرده و به شهادت رسیده است.

روزها گذشت  پیکر پاک برادر در سال 1375 به خانه برگشت و در گلزار شهدای وادی رحمت آرام گرفت.

بخشی از وصیت نامه شهید

چه خوش است دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن، ‌از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن، بدون بیم علیه ستمگران جنگیدن، ‌پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ بر افراشتن، ‌به همه طاغوت‌ها و باطل‌ها و تمامی نا حق‌ها نه گفتن، ‌با سینه باز و با مســرت و شادی به استقبال شهادت رفتن و ‌. . . دوست دارم که کــوله بار خود را از غــم و اندوه و درد و رنج انباشته به دوش کشــم و شنا کنـان سوی ساحل مرگ بروم. خوش دارم وقتی که شهید شدم، جسد من را پیدا نکنند تا دیگر یک وجب از خاک این دنیا را اشغال نکنم.»

نظرات 23 + ارسال نظر
یولدان گچن دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 06:19 http://www.kohnerefig.blogfa.com

هوالحبیب..
سلام ما را به امام برسانید. بگویید که مشدى عباد و نیروهایش تا آخرین قطره خون حسین‏ وار جنگیدند و حسین‏ وار شهید شدند.
این یه جمله رکن شهادته "اعتقاد به ائمه،ولایت مداری،ایثار،فداکاری..."واین تنها یه جمله از زندگینامه این شهید بزرگوارمونه..ما کجائیم؟
بازم شهدا و بازم مصداق این بیت که "با نگاه آخرینش خنده کرد ماندگان را تا ابد شرمنده کرد"
خیلی خوب بود التماس دعا

سلام...
ممنون از حضور ارزشمندتون...
یاحق...

صبح امید دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 12:48 http://sobh1.mihanblog.com/

ای ملت ایران! .جهاد درس بزرگى است که پیامبران و امامان به ما آموخته‌اند. حضرت امام ‌حسین (ع)با ازدست‌ دادن بسیارى ازیاران ‌خود از طفل شش‌ ماهه بگیر تا جوان 18 ساله تا پیرمرد پنجاه یا شصت ساله ،ما هم باید از مولایمان ‌درس زندگى و در راه حق ‌مردن را که به ‌ما یاد داده‌اند بیاموزیم.
فرازی از وصیت‌نامهشهید شریعت جوذری

آوای حرکت دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 14:44 http://freenotion.blogsky.com

عالی بود واقعا
راستی سلام تخریب چی

ممنون...
راستی علیکم سلام جهادگر...

صبح امید دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 14:54 http://sobh1.mihanblog.com/

ابرجهانخواران شرق و غرب، باید بدانید که ما پیمان خون بسته‌ایم، پیمان خون با الله. این جنایتکاران همراه با سرسپردگان خویش در داخل و خارج از کشور اسلامیمان باید بدانند که ما در مکتبی آموزش دیده‌ایم که استاد آن حسین‌بن‌علی(ع)‌، سالار شهیدان، و نام مکتب آن مکتب سرخ تشیع است.
فرازی از وصیت‌نامهشهید حسین صفری

بارانی..... دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 19:02

سلام پست مفیدی بود...
انصافا اکثر این شهدامون قلمشون فوق العادست...از وصیتنامه هاشون پیداست...
اجرتون با پدر شهدا... و التماس دعا

سلام...
ممنون از حضورتون...
محتاجیم به دعا...

تنها دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 22:10

من که نبودم اماشنیدم جبهه خیلی قشنگ بود.,همه دلایک رنگ بود.,یگی وقت رفتنش بااینکه دلتنگ بود.صداش درنیومدچون عازم جنگ وجبهه بود,یکی دیگه بااینکه تازه بچشودیدش,خیلی زودبه خاطرناموسش چشم ازنگاهش برید......یکی دیگه که خیلی کوچک وریزه ومیزه است ازترس اینکه باباش نه بگه,طاقت نداره اون هنوزم یه بچه است,خیلی سریع دزدکی ازخونه بیرون اومد.کفشاشو آروم پوشید,مادرشو صدازدمی گفت مادرببخشیدمن بچه بدیم!!ولی بااین بدی میرم تادیگه بنده ی خوبی باشم,یکی یکی می رفتن جوناازهرکجا,حیفاکه مانبودیم تاببینیم حسینی هارو.................

سلام....
پست جالب و تاثیرگذاری بود.....
"یاحق"

سلام...
ممنون از حضور و متن خیلی زیباتون...

یاحق...

صبح امید سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 09:58 http://sobh1.mihanblog.com/

ننگ تاریخ بر پیشانی ما خواهد ماند اگر ذره ای از حق شهدا عقب نشینی کنیم.
شهید ابراهیم همت

نینجاخاتون سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 13:37 http://ninjasaiberi.blogfa.com

من که راحت از آنها گذشتم....
اگر خدا هم راحت از ان ها بگذرد...
قیامت را من بر پا می کنم....

نینجاخاتون سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 13:44 http://ninjasaiberi.blogfa.com

به زمانی رسیدیم که دیگر بنی آدم ابزار یکدیگرند .

سلام...
ممنون از حضورتون...

صبح امید سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 14:29 http://sobh1.mihanblog.com/

ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.
فرازی از وصیت‌نامهشهید حسین خرازی

سوگند... سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 17:18 http://77sogand92.blogfa.com/

الهی بحق شهدا العفو...

سلام
ممنون واسه پست مفیدتون
به روزم

سلام...
ممنون از لطفتون...

صبح امید سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 22:01 http://sobh1.mihanblog.com/

هر درختی برای رشد نیاز به آب دارد، و هر انقلابی برای پیروزی محتاج خون است، باشد که این خونها روزی چون سیل خروشان، تمامی تباهیها و تمام نیروهای کفر را – اعم از امپریالیسم یا سوسیالیسم و گروههای منحرف و سازمانهای وارداتی شرق و غرب و چپ و راست- در خود فرو برد.
فرازی از وصیت‌نامهشهید مرتضی دیلمقانی

گمنام سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 23:46 http://beh8.blogfa.com

لذت آجل فعل جمیل ، تحمل رنج عاجل را آسان می کند

رنج آجل فعل قبیح ، مانع از گرایش به لذت عاجل می شود

پیش ما بیا همسنگر

تخریبچی جامانده چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 00:48 http://meydanmin.blogfa.com/

هر درختی برای رشد نیاز به آب دارد، و هر انقلابی برای پیروزی محتاج خون است، باشد که این خونها روزی چون سیل خروشان، تمامی تباهیها و تمام نیروهای کفر را – اعم از امپریالیسم یا سوسیالیسم و گروههای منحرف و سازمانهای وارداتی شرق و غرب و چپ و راست- در خود فرو برد.
فرازی از وصیت‌نامه شهید مرتضی دیلمقانی

..... چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 01:09

سلام...
اهنگ وبتون خیلی عالیه...
ار بهترین ترانه های رضاصادقیه...اکثرا تو انتخاب اهنگاتون خوش سلیقه اید...

سلام...
ممنون از لطفتون...
بله همینطوره این دومین باره که این آهنگ رو میذارم تو وبم...
یاحق...

نینجاخاتون چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 09:47 http://ninjasaiberi.blogfa.com

در جهت گسترش روابط،ازا ین پس نام آمریکا از "شیطان بزرگ"به شیطون بلا"تغییر یافت.....دیری دیرین

مراسم معنوی غبارروبی از سفارت آمریکا فردا بعد از نماز مغرب و عشا...
........ واقعا که آبرومون رو بردن با این گفتمان سازش...

محمدرضا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 12:53 http://asemanasman.blogfa.com

حب الحسین سرالاسرار شهید است.
شهید سید مرتضی آوینی

با یک نفس تمام جهنم شود بهشت
گویند اگر جهنمیان یکصدا حسین

محمدرضا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 13:06 http://asemanasman.blogfa.com

خدایا
میخوام نوکرت شم،
ما رو بخر.

حامد چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 14:05

خیلی عالی و دلنشینه!همه چیش بوی خدا میده

سلام...
خوش اومدید..

سکوت چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 16:04 http://www.sokoot1391.blogfa.com

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟

ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست

از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

اللهم عجل لولیک الفرج

امیر چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 19:16 http://shahadat319.blogfa.com

اگر اخلاص باشد همه چیز هست .

سلام بروزم منتظر نظرات زیبای شما هستم
یاحق

سلام...
چشم...

حاجی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 02:22

سلام قردش جان ...

با تاخیر! مطلب ات عالی بود فقط خیلی بلند بود دیگه نرفتم ادامه مطلب ...

فردا هم ب کوری چشم دشمنان نظام می ریم راه میلگرد(راه آهن)

التماس دعا(من رو هم بین 40 مومن یادت نره ها)

سلام قردش...
انصافا زحمت چحمیسن!
یوخ دا اولمادی راه میلگرد به من و امیرحسن داش مربوط میشه...
جهنم ضرر نفر 37 ام هم تو...
التماس دوعا...

عاشقانه رند شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:08 http://rend1.mihanblog.com

سلام.خسته نباشی جوان.ثواب کارتان باخدا.ننوشتی کدام شهری؟شغلتان؟به هرحال علی یارتان.

سلام...
ممنون که سرزدید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد