برادرم غیرت! خواهرم حجابت!

شهید حبیب هاتف یکی از رزمندگان دلاور لشکر 31 عاشوراست که با سن کم توانست در میان غواصان گردان حبیب ابن مظاهر حضور یابد و سخنی ماندگار برای آیندگان به جا بگذارد.


طبق روال معمول خبرنگار سمجی به مقر ما آمد  که از تک تک رزمندگان مصاحبه می گرفت.

در حین مصاحبه بود که بچه های غواص گردان حبیب ابن مظاهر از تمرین برگشتند. شهید حبیب هاتف در حالی که هنوز لباس غواصی به تن داشت و مشغول در آوردن فین های غواصی اش بود، خبرنگار صداوسیما به سراغش رفت و پرسید: «ببخشید برادر شما به عنوان یک رزمنده چه پیامی به امت حزب الله دارید؟»

سپس میکروفون را جلوی صورتش گرفت. حبیب بدون اینکه پاسخی دهد، نگاه معنا داری کرد، لبخند ملیحی زد و به کارش ادامه داد. سپس برخواست و رفت.

خبرنگار به دنبالش حرکت کرد و دست روی شانه اش گذاشت و سوالش را تکرار کرد. حبیب از سر اخلاص و حیا نمی خواست در مقابل رزمندگان دیگر که از او بزرگ تر بودند، صحبت کند و پیامی دهد.





بار سوم حبیب میکروفون را گرفت و دکمه ی خاموشش را زد و گفت: «برادرم، بنده خیلی کوچک تر از آنی هستم که پیام دهم. آنکه باید به امت حزب الله پیام دهد، امام امت هستند. ایشان هم به موقع پیام می دهند و امت هم گوش به فرمان امامشان هستند. من کیم که زبان درازی کنم؟»

خبرنگار که دست بردار نبود گفت: «حداقل پیامی به همسن و سالانت بده!»

حبیب گفت: «آنهایی که همسن و سال من هستند، قبل از من به جبهه آمده اند. السابقونند و  جزو مقربانند.»

کلید روشن را زد و گفت: «اما آنهایی که هنوز به دنیا نیامده اند و بعد از ما به دنیا می آیند. من به عنوان یک رزمنده توصیه ای به آنها دارم:

"بسم الله الرحمن الرحیم


برادرم غیرت! خواهرم حجابت!


والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته"

ضبط صوت را به دست خبرنگار داد و در حالی که لبخند شیرینی بر روی لب داشت، از نظرها دور شد و رفت.
 

شهید حبیب هاتف در سال 1365 طی عملیات کربلای 5 هنگامی که شانزده سال بیش نداشت؛ به فیض شهادت نائل آمد.


روحمان با یادش شاد.

راوی جانباز شیمیایی حسین زرین پور


مردان آسمانی ...




وقتی که نخست وزیر بود صبح روزی جهت دیدار و رساندن پیامی وارد همان خانه تاریخی (کلنگی) وی شدم.

از مشاهده صحنه ای قلبم به درد آمد.

 هوا کمی گرم بود. او خیلی ساده با یک زیر پیراهن که چند جای آن سوراخ بود و در گوشه حیاط خانه اش نشسته بود

 و داشت با دو ـ سه دانه خرما و یک لیوان شیر صبحانه می خورد! بعد از سلام و احوالپرسی و تعارف به صبحانه گفتم:

ای عزیز! این چه وضعی است که شما دارید چرا به خود نمی رسید و این قدر زندگی را به خود سخت گرفته اید

 از شما توقع نداریم مانند نخست وزیران دوره ستم شاهی باشید 

لااقل یک زیر پیراهن درست و حسابی به تن کنید! مثل این که شما نخست وزیرید!

آهی کشید و نکته ای گفت که سوز دل و نفوذ کلام از دل بر آمده اش همواره در خاطرم جاودان مانده است. او گفت:

جانم! از این حالم نگران نباش! 

نگران آن روزم باش که میز و مسئولیت مرا بگیرد و من گذشته خویش را فراموش کنم. 

خدا نکند روزی بر من بیاید که یادم برود چه وظیفه سنگینی در قبال خدا و خلق دارم.

 از شما می خواهم در حق من دعا کنید. 

من تحت تاثیر این سخن از دل بر آمده اش بی اختیار از جایم برخاستم و پیشانی اش را بوسه دادم!

سیفی ،فرهنگ پایداری تبیان

شادی روح شهید رجایی و یارانش صلوات 


گفتمان مقاومت شکست خورده؟؟؟




چند روز پیش با یکی از دوستان بحثی داشتیم در مورد رشته تحصیلی اش و اینکه مبانی اسلام جایگاهی در آن ندارد و همه بر گرفته از مبانی غربی است. چرا اسلام در اکثر دروس دانشگاهی ما جایی ندارد؟ چرا هیچ کس رغبتی برای اسلامی کردن دانشگاه و در راس آن دروس دانشگاهی ندارد؟ دوستم جواب خوبی داد چون هنوز اسلام را نشناخته ایم و اعتقاد نداریم که اگر مبانی اسلام به نحو احسن در کشور اجرا شود وضعیت کشور و مردم بهبود خواهد یافت چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی. مردم از اسلام و مبانی اش روی گردان نخواهند شد اگر خوب اسلام را بشناسند؟

ولی سوال اینجاست که برای درک صحیح اسلام چه کرده ایم و چه میکنیم؟ آیا مسئولین فرهنگی ،کشور  را به سمت مبانی اسلام هدایت میکنند یا لیبرال دموکراسی! آیا صدا و سیمای ما به سمت هنر دینی حرکت میکند؟ بنا به فرمایش مقام معظم رهبری هنر دینی بایستی معارف دین را منتشر نماید. مثلا هنر دینی می تواند عدالت را در جامعه به صورت یک ارزش معرفی کند ؛ ولو شما هیچ اسمی از دین و هیچ آیه ای از قرآن و هیچ حدیثی در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید.هیچ لزومی ندارد که در محاورات سینمایی نام و یا شکلی که نماد دین است ، وجود داشته باشد تا حتما دینی باشد ؛ نه میتوان در باب عدالت ، رساترین سخن را در هنرهای نمایشی به تصویر کشید. ولی متاسفانه اکثر برنامه های تلویزیونی ما کاملا بر گرفته از برنامه های ماهواره ای است. خنده بازار را که دیده اید. هر کس که ماهواره نداشته باشد نمیتواند از اکثر طنز هایش سر در بیاورد!


این مقدمه چینی برای این بود تا بگویم مردم از گفتمان مقاومت روی گردان نشده اند ،چون اصلا با گفتمان مقاومت آشنا نیستند که روی گردان شوند.

مردم کجا درس مقاومت خوانده اند که توقع داشتیم در 24 خرداد درس مقاومت پس بدهند؟سینما به مردم درس مقاومت داده یا تئاتر؟ نکند فیلم های خیانت محور چند سال اخیر به مردم درس مقاومت داده؟ آیا چیزی جز رفاه طلبی و دنیا خواهی به مردم آموزش داده شده است ؟ آیا جز اشرافیت و مصرف گرایی برای مردم الگویی پرداخته و ارائه شده ؟ نکند توقع داریم که مردم از پیش خود با مقاومت و فرهنگ آن آشنا شده باشند؟ آیا از خیابانهایی که بی حجابی و بی حیایی در آن موج می زند توقع تراوش مقاومت داریم؟ 

هر وقت بحث از اقتصاد مقاومتی شد مردم به یاد ماه رمضان افتادند! غافل از این که اقتصاد مقاومتی به معنای گشنه گی نیست! زلزله ارسباران و خانه های چوبی اش که یادتان است. اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه پایه های اقتصادی کشور آن چنان قدرتمند گردد که هیچ تهدید و تحریمی نتواند خانه خرابمان کند. هروقت صحبت از مقاومت در مقابل استکبار شد مردم به یاد تحریم و دلار 4000 تومانی و پراید 18 میلیونی افتادند و باز غافل از این که با اجرای درست سیاست اقتصاد مقاومتی دیگر تحریم ها اثربخش نبوده و کشور های غربی مجبور به قبول حقوق ملت ایران میشوند.

جهت استحضار عارضم که : نه مردم از مقاومت رویگردان شدند و نه مقاومت به اسم و رسم یک نفر سنجاق شده است و به تعبیر حضرت امام راه و رسم شهادت کور شدنی نیست! هنوز هم دیر نشده است! ما نبردی طولانی با جهان استکبار در پیش داریم و اگر بناست که مردم در این مسیر مستحکم و استوار پیش بیایند و پای کار بایستند باید مقاومت و فلسفه آن و الگوهای آن و راه و رسم آن را بیاموزیم و به جامعه آموزش دهیم.

دوستان گفتمان اعتدال هم مجبورند جهت برون رفت از وضعیت کنونی همین سیاست  را در پیش گیرند یعنی تقویت پایه های اقتصادی کشور و خارج شدن از اقتصاد نفتی و روی آوردن به افزایش تولید و همچنین سر خم نکردن در مقابل استکباری که دیگر طی این 35 سال دستشان برایمان رو شده است.

انقدر دلم برا امام رضا (ع) تنگ شده....

پدر شهید میگفت :پسرم آخرین بار اومد مرخصی ، عجله داشت برگرده

روز آخر اومد بهم گفت : بابا جون....انقدر دلم برا علی بن موسی الرضا (ع) تنگ شده

دوس داشتم یه بار دیگه برم مشهد زیارت امام رضا (ع)

گفتم:خب عزیز دلم حالا که وقت هست یکم دیرتر برگرد منطقه برو زیارت امام رضا (ع)

گفت: آخ دلم نمیاد...همه بچه های تو جبهه زیر آتیشن دلشون میخواد برن حرم امام رضا(ع)

با همون حسرت برگشت جبهه.......

شهید شد ... جنازش هم بر نگشت...

بعد از سال ها زنگ زدن گفتن بیاین بچتون تو معراج شهداس...شناسایی کنین ببرینش

پدر و مادرش میرن بالا سر شهید وقتی صورتشو باز میکنن میبینن اشتباه شده!!!

میگن آقا این ک بچه ما نیس!!! پسر ما اصلا این شکلی نبود!!!

تحقیق میکنن.......میگن پدر شهید! مادر شهید ببخشید...

جنازه پسرتون اشتباهی رفته مشهد امام رضا(ع)!!!

کوتاهترین وصیت‌نامه جنگ



بسم الله الرحمن الرحیم

فقط نگذارید حرف امام زمین بماند. همین!

و السلام 

 دانشجوی شهید "احمد رضا احدی"

و آنچه دیالمه نوشت...


 تحلیلی نو و عمیق از توبه در اسلام که کمتر جایی می توانی آن را بیابی.اما نکته مهم آن است که دیالمه می کوشید تا با تبیین حقایقی در اسلام تفاوت آن را با مکاتب و اندیشه های بشری دیگر آشکار سازد، دقت در همین دست نوشته شاهد صدق مدعای ماست:


توبه...

شورانیدن یک فرد علیه تبهکاری شخص خودش کاری است که اسلام فراوان در طول تاریخ کرده و می کند. اسلام به حکم آنکه دین است و در درونی ترین لایه های وجود انسان نفوذ می کند و از طرف دیگر بر فطرت انسانی انسان تکیه دارد قادر است فرد را علیه تبهکاری خودش برآشوباند و بشوراند و انقلاب خود علیه خود بوجود آورد که نامش توبه است.

ایدئولوژی های گروهی و طبقاتی تنها قدرت انقلابی شان شورانیدن فرد علیه فرد دیگر یا طبقه علیه طبقه دیگر است ولی هرگز قادر نیستند انقلاب فرد علیه خود بر پا کنند همچنانکه قادر نیستند فرد را در درون خود از ناحیه خود تحت مراقبت و کنترل قرار دهند.


ادامه ی مطلب  سیاسی است ... 
 
ادامه مطلب ...

جواب تخریب چی رو بدید!


بسم رب الشهدا...


من کم آوردم! شما جوابشو بدید ... حرف دلتون رو بگید به نوجوان بزرگ ...


     تخریب چی نوجوان شهید کاظم مهدیزاده



قسمتی از وصیت نامه شهید کاظم مهدیزاده:


میخواستم بزرگ بشم  ...  درس بخونم مهندس بشم... خاکمو آباد کنم ... زن بگیرم ... مادر و پدرمو ببرم

کربلا... دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم ... خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم ...

خب نشد...

باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم , دفاع کنم...

رفتم که : دروغ نباشه ... احترام کم نشه ... همدیگرو درک کنیم ... ریا از بین بره ... دیگه توهین نباشه

محتاج کسی نباشیم ... 

   الان اوضاع چطوره....؟

زدم دنده چهار !



آقا مهدی آن حالت خودمانی بودن با زیردستان شهرداری را ، در جبهه هم داشت.

یک بسیجی نقل میکرد که من راننده بودم، فرمانده لشکر دستور داده بودند هیچ کس حق ندارد با

سرعت بالای هشتاد رانندگی کند.تو راه یه رزمنده رو دیدم ، نگه داشتم گفتم بیا بالا.

آمد بالا و من گاز دادم ، با سرعت زیاد می آمدم.

گفت: می گویند فرمانده لشکرتان دستور داده تند نروید ، درست می گویند؟!

گفتم : فرمانده مان گفته؟! زدم دنده چهار ، گفتم این هم به سلامتی فرمانده با حالمان.

مسیرمان تا نزدیک واحدمان یکی بود.آنجا دیدم خیلی تحویلش گرفتند.

پرسیدم خیلی لنگ انداختند، کی هستی مگر تو؟!

گفت : همان که به افتخارش زدی دنده چهار!


منبع: کتاب شهرداران آسمانی


تلنگری به تخریب چی: 


رسول اعظم بهترین مردم را کسی معرفی میکند که:


- در حال رفعت و بلندپایگی ، فروتنی و تواضع کند.

- در عین ثروتمندی ، زاهد باشد.

- در عین قوت و توانایی ، منصف باشد.

- در عین قدرت ، شکیبایی و بردباری کند.


خداوند در آیه 18 سوره لقمان به مومنان می فرماید که : هرگز به تکبر و ناز از مردم رخ بر متاب و در زمین با غرور و تکبر قدم برمدار که خداوند هرگز مردم متکبر و خودستا را دوست نمی دارد.

متواضع و فروتن ، می داند که هرچه دارد از خداست و او دوست ندارد که دیگر بندگانش بواسطه نداری ، یا ناتوانی ، یا زیر دست بودن تحقیر شوند.

فروتنی و تواضع یعنی احترام کردن و نگهداشتن حرمت بندگان خدا و خود را به رخ نکشیدن و فخر نکردن ، خدا این صفت را بسیار دوست دارد.

رزمندگان در عین شجاعت ، در عین قدرت ، در عین داشتن مقام و فرماندهی ، در عین محبوبیت و مقبولیت بزرگ مردمی فروتن بودند، شکیبا بودند و عذرپذیر ، در قضاوت بین خود و زیردستان ، منصف بودند و با عدالت، دقت داشتند که مقام و مسئولیت آنان را مقهور خود نسازد بلکه آنان مقام و مسئولیت را در چنگ خود داشته باشند، دل به دست آوردن هنر آن ها بود ، نه دل شکستن.

اگر جز این بود فضل بزرگ شهادت در راه خدا نصیبشان نمی شد.

توبه نامه ی 13 ساله...



سلام دوستان...


وقتی این عکس رو تو وبلاگ یکی از همسنگرا دیدم حیفم اومد که بیشتر درباره اش نگیم ... 


این عکس نوجوان ۱۳ ساله ی کرجی شهید علیرضا محمودی پارساست که چند روز قبل از شهادتش گرفته شده ... 


 چهره ی معصومش دل میبره ... 


اما دل آتیش میگیره وقتی عشق واقعی این نوجوان13 ساله  به معشوقش رو میبینه... 


متن زیر توبه نامه این نوجوان 13 ساله است... دقت کنید این متن توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده... 


بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
از این که مرگ را فراموش کردم….
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم….
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم….
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود….
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…..
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم….
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند….
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم….
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم….
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم….
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم….




هفت شهر عشق را عطار گشت


ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...

درد دل...




 خوب یادم هست...عهد شب های قدر را می گویم...قرار شد در این دل فقط دوست منزل کند و بس! 

لیکن ... این دل ... گناه ...

این روزها دل اربابمان مهدی(عج) خیلی گرفته! ...

 هنوز کاروان حسین(ع) عازم کربلا نشده...

ولی آغاز شده مصیبت شام...زینب(س) و رقیه(س)...دست و سر بریده...آتش و کودکان...

عمریه داریم میگیم یا حسین: " یا لیتنا کنا معک"! ... اما حالا امام عصرمان تنها مانده ...

 ندای " هل من ناصر ینصرنی"! ... گوش شنوا؟ ... نه این ندا را باید با گوش دل شنید! ... اما دلها!!!

خدا خدا ! کمکم کن گناهام کمتر بشه تو این روزها براش دردسر نباشم ...

 کمکم کن درد دل شو زیاد نکنم ... 

همین که میشینه میگه عمةی زینب(س) براش بسه! ...

 هی میگه عمةی رقیه(س) براش بسه! ...

قربون قصه های دلت مهدی(عج) جان! ...

قربون حسین(ع) حسین(ع) گفتن آقا جان! ...


آقا جان! آقاجان! آقا جان!


یا این دل شکسته ما را صبور کن    *   یا لااقل، به خاطر زینب (س) ظهور کن.


دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من    *     این جاده های شب زده را غرق نور کن.






شما را قسم به غربت امام حسین(ع) توی این روزها برای فرج گل نرگس خیلی دعا کنید...

دعا برا سلامتی نائب بر حقش امام خامنه ای رو هم فراموش نکنیم...

اللهم عجل لولیک الفرج